به نام خداوند بخشنده ی مهربان
خبر آمد که خزان شعله ور است
خبر آمد که سری در سفر است
نیزه ها از تب و تاب افتادند
اسب را نعل جدیدی دادند
پیکری روی زمین غلطیده ست
خواهری داغ برادر دیده ست
نسل سجاده و قرآن ، غمگین
چهره ی گوهر خندان ، غمگین
یاس ها در قفس جلادند
کاش آبی بهشان می دادند
دل سجاد به سجاده شکست
آن طرف بی خردان باده بدست
سر هر نیزه مزین به شفق
ماه کوچک شده بر روی طبق
دختر از شوق رخ ماه گریست
آسمان از غم جانکاه گریست
خبر آمد که خزان شعله ور است
خبر آمد که سری در سفر است
سیستان از خبر آمده سوخت
جامه ای از شرف و غیرت ، دوخت
قصد خون خواهی مولا کردند
قلب را روی علی وا کردند
دست بر قبضه ی شمشیر زدند
بر دل کاخ ستم تیر زدند
حاکم ،از ترس فراری شده بود
غیرتی در همه جاری شده بود
دل مردان و زنان غوغا کرد
و قیام دگری بر پا کرد
کوفیان هم همه تواب شدند
از خجالت همگی آب شدند
تا که مختار علم را برداشت
آخرین گام و قدم را برداشت
شهر من بیشه ی مردان خداست
سیستان مهد دلیری و صفا ست
علیرضا سنچولی ( عادل سیستانی ) 🌹
- هنری و ادبی
- ۳۰